بارگذاری . . . کمتر از چند ثانیه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه بار بچگی ها کارتون زورو رو دیدم.جوگیر شدم رفتم روتموم لباسام علامتش رو زدم.یعنی تا سه هفته اصلا از از خونه بیرون نرفتم!!!!لباس نداشتم که!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم آرزو میکردم زودتر بزرگتر شم تا بتونم مثل آدم بزرگا لباس بپوشمو آرایش کنم ولی حالا حسابی پشیمونم و آرزو میکنم بچه بشم.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم هیچ جوری دستم بهت نمیرسه من کایوت شدم و تو میگ میگ اصن خیلی خری :))))) :|

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف ميكنم بچه كه بودم يواشكي ميرفتم دريخچال رو باز ميكردم و سطل ماست رو سر ميكشيدم و يواشكي دريخچال رو ميبستم كه كسي متوجه نشه و ميومدم در آغوش خانواده..

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم،دراز کشیده بودم،مامانم یهو پامو له کرد منم گقتم:ببخشید.اونم هول شد گفت:خواهش می کنم.آصلا می بینین چه خوانواده نغبه ای هستیم ما. لایک:آره بابا.

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف ميكنم وقتي بچه بودم دختر خاله هام اومدن خونمون بعد ميخواستن برن بيرون منو نبردن منم واسه تلافي تو ريميل جديدشون فلفل ريختم فرداش وقتي خواستن برن چشم پزشكي منم بردن خخخخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم تا وقتی شیش سالم بود فک میکردم ماهیا خوششون میاد بیرون آب ورجه وورجه میکنن برا همین همه ی ماهیام سه روز بیشتر عمر نمیکردن!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی میرم حموم میبینم شامپو تموم شده تو قوطیه خالیش آب میریزم کفشو خالی میکنم رو سرم و مشکلم خیلی راحت حل میشه شمام مثل منید عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

عاغا اعتراف می کنم وقتی تو بلوار دارم رانندگی میکنم سر بریدگی که میرسه این ماشینا منتظرن من رد بشم بعد دوربزنن احساسه غرور می کنم  اصلااااااااااااا یه وضعی

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

یه بارم وسط یه گل محمدی فلفل سیاه ریختم بعد با عشق تقدیمش کردم به داداش عزیزم بنده خدا اول کلی تعجب کرد ولی اینقدر طبیعی محبت کردم که با همه ی وجودش بو کشید خدا منو ببخشه تا 3 روز عطسه میرد خخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

آغا اعتراف میکنم که پدر من دیگه به کولر کاری نداره :))))))) فقط نمیدونید چرا تازگیا نور خونمون اینقدر کم شده ؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بعضی وختا که چیزی میره توچشمم میرم جلو آینه و توش فوت میکنم(خواستم به شمام یاد بدم محتاج فوت این و اون نشین)

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف ميکنم: وقتي بچه بودم هروقت مامانم ماهي ميگرفت باچاقوچشماشونوکورميکردم،وقتي هم مامانم ميپرسيدچراميگفتم چشماشونوکورميکنم تاوقتي ماهي هاروميخوريم مارونبينن،آخه گناه دارن:دي

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم از شکست عشقی هم شانس نیاوردم دغیغن از وختی با این پسرخالهه کات کردم بخت خواهر برادراش وا شده و عروسیاشونو هم که تو خونه ما میگیرن یعنی عذاب دیدنشو هررو به جون میکشم بد دردیه

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه بار خونه ی عموم بودم دخترعموم ازم اب خواست منم ازش بدم میومد بجای اب واسش جرمگیر بردم طفلکی اصن بو نکرد وقتی جرمگیرو خورد نزدیک بود بمیره  دخترعموم:o من :)

{{::'controllers.mainSite.SmsCount' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsType' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنیم:دیروز گودزیلا 5ساله تکرار می کنم 5ساله.اومده نشسته کنارم میگه:واااااای!!!!پیر شدم. من:OIO اگه تو پیری پس من چیم؟! گودزیلا:تو؟!مرده متحرک. تا آخر مهمونی اصلا حرف نمی زدم.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه بار بچگی ها کارتون زورو رو دیدم.جوگیر شدم رفتم روتموم لباسام علامتش رو زدم.یعنی تا سه هفته اصلا از از خونه بیرون نرفتم!!!!لباس نداشتم که!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم آرزو میکردم زودتر بزرگتر شم تا بتونم مثل آدم بزرگا لباس بپوشمو آرایش کنم ولی حالا حسابی پشیمونم و آرزو میکنم بچه بشم.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم هیچ جوری دستم بهت نمیرسه من کایوت شدم و تو میگ میگ اصن خیلی خری :))))) :|

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف ميكنم بچه كه بودم يواشكي ميرفتم دريخچال رو باز ميكردم و سطل ماست رو سر ميكشيدم و يواشكي دريخچال رو ميبستم كه كسي متوجه نشه و ميومدم در آغوش خانواده..

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بچه که بودم،دراز کشیده بودم،مامانم یهو پامو له کرد منم گقتم:ببخشید.اونم هول شد گفت:خواهش می کنم.آصلا می بینین چه خوانواده نغبه ای هستیم ما. لایک:آره بابا.

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف ميكنم وقتي بچه بودم دختر خاله هام اومدن خونمون بعد ميخواستن برن بيرون منو نبردن منم واسه تلافي تو ريميل جديدشون فلفل ريختم فرداش وقتي خواستن برن چشم پزشكي منم بردن خخخخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم تا وقتی شیش سالم بود فک میکردم ماهیا خوششون میاد بیرون آب ورجه وورجه میکنن برا همین همه ی ماهیام سه روز بیشتر عمر نمیکردن!!!!

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم وقتی میرم حموم میبینم شامپو تموم شده تو قوطیه خالیش آب میریزم کفشو خالی میکنم رو سرم و مشکلم خیلی راحت حل میشه شمام مثل منید عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

عاغا اعتراف می کنم وقتی تو بلوار دارم رانندگی میکنم سر بریدگی که میرسه این ماشینا منتظرن من رد بشم بعد دوربزنن احساسه غرور می کنم  اصلااااااااااااا یه وضعی

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

یه بارم وسط یه گل محمدی فلفل سیاه ریختم بعد با عشق تقدیمش کردم به داداش عزیزم بنده خدا اول کلی تعجب کرد ولی اینقدر طبیعی محبت کردم که با همه ی وجودش بو کشید خدا منو ببخشه تا 3 روز عطسه میرد خخخخخخ

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

آغا اعتراف میکنم که پدر من دیگه به کولر کاری نداره :))))))) فقط نمیدونید چرا تازگیا نور خونمون اینقدر کم شده ؟؟؟؟

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم بعضی وختا که چیزی میره توچشمم میرم جلو آینه و توش فوت میکنم(خواستم به شمام یاد بدم محتاج فوت این و اون نشین)

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف ميکنم: وقتي بچه بودم هروقت مامانم ماهي ميگرفت باچاقوچشماشونوکورميکردم،وقتي هم مامانم ميپرسيدچراميگفتم چشماشونوکورميکنم تاوقتي ماهي هاروميخوريم مارونبينن،آخه گناه دارن:دي

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم از شکست عشقی هم شانس نیاوردم دغیغن از وختی با این پسرخالهه کات کردم بخت خواهر برادراش وا شده و عروسیاشونو هم که تو خونه ما میگیرن یعنی عذاب دیدنشو هررو به جون میکشم بد دردیه

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف میکنم یه بار خونه ی عموم بودم دخترعموم ازم اب خواست منم ازش بدم میومد بجای اب واسش جرمگیر بردم طفلکی اصن بو نکرد وقتی جرمگیرو خورد نزدیک بود بمیره  دخترعموم:o من :)

{{::'controllers.mainSite.SmsBankNumberOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankKindOfSms' | translate}}

:

{{::'controllers.mainSite.SmsBankSendSms' | translate}}

:

اعتراف می کنیم:دیروز گودزیلا 5ساله تکرار می کنم 5ساله.اومده نشسته کنارم میگه:واااااای!!!!پیر شدم. من:OIO اگه تو پیری پس من چیم؟! گودزیلا:تو؟!مرده متحرک. تا آخر مهمونی اصلا حرف نمی زدم.